ای که شبهای بارانی در کوچه های ذهنم پرسه می زنی
از پنجره کلماتم بر واژه های سوزان دلم می گذری
و مرا در پاییز تنهایی رها می کنی

بی انکه از چشمان نمناک خبر بگیری
امشب باز هم بارانیست
و من دلتنگ
چشم انتظار طلوع خیالت به بارش اسمان چشم دوخته ام
در جستجوی یادت
پس مرا یاد کن...
و برایم یارباش مثل ساحل برای دریا
پناهگاهباش مثل دریا برای ماهی

اشنا باش مثل ماهی برای صدف

محافظ باش مثل صدف برای مروارید